ترس ...
من از شب ها ی تاریک بدون ماه می ترسم
نه از شیر و پلنگ، از این همه روباه می ترسم
.
مرا از جنگ رو در روی در میدان گریزی نیست
ولی از دوستان آب زیر کاه می ترسم
.
من از صد دشمن دانای لامذهب نمی ترسم
ولی از زاهد بی عقل نا آگاه می ترسم
.
اگرچه راه دشوار است و مقصد ناپدید، اما
نه از سختی ره، از سستی همراه می ترسم
.
من از تهدیدهای ضمنی ظالم نمی ترسم
من از نفرین یک مظلوم، از یک آه می ترسم
من از عمامه و تسبیح و تاج و جقه ی شاهی،
اگر افتد به دست آدم خود خواه می ترسم
.
مرا از داریوش و کوروش و این جمله باکی نیست
من از قداره بندان مرید شاه می ترسم
.
نمی ترسم ز درگاه خدای مهربان، اما
ز برخی از طرفداران این درگاه می ترسم
.
خدای من،نمی دانم چرا از تو نمی ترسم
ولی از این برادرهای حزب الله می ترسم
.
چو "کیوان" بر مدار خویش می گردم، ولی گاهی
از این سنگ شهاب و حاجی گمراه می ترسم
.
..